صدایت میزنم شاید
صدای رفتن پایت
به زیر بغض فریاد صدایم گم شود،شاید که برگردی...
صدایت می زنم شاید
به یاد آری کسی را کین چنین سیلاب اشکش را
به روی ناز گامت می رواند تا که برگردی...
صدایت می زنم شاید
بداند دیگری دنیای من بودی
و او یغماگر عشق است
که او زیباترین رویا و حسرتهای من را با دو دستش می برد با خود
صدایت می زنم شاید
بدانی آخرین لبخند من با اشک امروزم رقم خورده
و از دنیای شیرینت
فقط یادی به جا مانده
صدایت می زنم اما...
تو هجرت می کنی از من
و اکنون کوچه و خانه
من و دیوار
تنی تنها دمی خمار
که با دستان لرزان و سری سنگین
صدایت می زند برگرد
همین یک بار
همین یک بار...
نظرات شما عزیزان:
.gif)